فکر کردم فقط من غیبت ندارم نگو هیشکی اینجا نیست! بلاخره مرداد داغ و پر خاطره هم تموم شد و رسیدیم به شهریور که پر از خاطره باز شدن مدرسه ها و تابستونای بچگیمونههیجان خریدن لوازم التحریر و کفش و کیفدو هفته پیش دو روز رفتم ولایت که واسه مادربزرگم هیئت داشتیم انقدرم حال روحیم داغون بود و هی رفتم سرخاک اشک ریختم که کوفتم شد سفر! این هفته هم سالگرد داریم و باز میرم.اصلا جای خالیش خیلی اذیتم میکنه.کاش هیچوقت هیچ بزرگتری از دست نره.قدرشونو تا هستن بدونیم.
تعطیلاتی که رفت پنج شنبه ش رو حسابی شلوغ بودمیه مقدار خرید داشتم و عکاسی رفتم طبق معمول عکس پرسنلی که بازم مورد پسندم نبود! و بعدم خرید گلدون و خاک و کود و فعالیتهای باغبانی توی خونه! عصرش سه تا قرار پشت سرهمدو تا دوستم اومدن خونه یکیشونم دعوتم کرد شام و پارک که خوب بود تا دیر وقت بیرون بودیم.
جمعه هم انقد خسته بودم از خونه درنیومدم اصلا.
دوباره حساسیت هام شروع شده هی گلو درد و خارش سرو کله! کل سالم همینه دیگه فصلی نیست!
هوا انگار یه کم خنک تر شده خدا کنه دیگه گرم نشه.
پ.ن:
لیلا جون همچنان برای مادرتون دعا میکنم ایشالا که زود خوب بشن برگردن.الی جانم کم پیدایی بیا از کارات بگواز پارسا چه خبر؟ مرضی جان شما چه میکنی؟ با درس و مشق؟
هم ,خونه ,خاطره ,یه ,باز ,اصلا ,بودیم جمعه ,بیرون بودیم ,جمعه هم ,هم انقد ,خسته بودم
درباره این سایت